یلداتون مبارک
همچون گذر زمان که لحظهها را به هم پیوند میدهد، پاییز نیز رخت برمیبندد تا ما را به شامگاه بلند و پر رمز و راز یلدا مهمان کند؛ شبی که سایهاش بر تاریخ ایرانیان سنگینی میکند و نامش «یلدا» است.
شب چله، نه صرفاً بلندترین شب سال، بلکه مهمترین بهانه برای دور هم جمع شدن خانوادههاست؛ مجلسی که با قصهگویی، تفأل حافظ و گرمای آیینهای کهن، خاطرهساز میشود.
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد.
آتش گرم و کرسی خانه مادر بزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.
خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانی ترین لحظات باهم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پرواز های گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر.
یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است فرار.