از عرفان و آرمان تا استفاده ابزاری از زن
به بهانه نمایش فیلم “رسوایی” از سیمای جمهوری اسلامی ایران درماه رمضان
ده نمکي که پس از ساخت چهار فيلم سينمايي حالا ديگر مي توان او را يکي از کارگردان هاي شناخته شده و مطرح سينماي ايران بناميم ، در اثر جديدش باز هم موضوع ملتهبي را دستمايه قرار داده است. موضوعي ملتهب در کنار چينشي مخاطب پسند و فاتح گيشه:
کاراکتر روحاني، در کنار کاراکتر زن بدنام و البته حاجي بازاري فرصت طلب و بدمن قصه.
اين ترکيب، براي جلب توجه مخاطب هيچ چيزي کم ندارد که ضمنا دستمايه هايي شبه عرفاني و نمايه هايي از سينماي پندآموز و شعارگوي بعد از انقلاب را هم به خود الصاق نموده.
رسوايي را از چند منظر بايد تحليل کرد ، چرا که فيلم اساسا از چند حيطه مضموني و فضاي روايي برخوردار است که منظومه اي متنوع را پديد مي آورد.
براي هر يک از اين فضاهاي مختلف هم به ناچار به نتايجي جداگانه خواهيم رسيد چرا که چه در محتوا و اصالت نگاه و چه در تکنيک و فرم از ويژگي هاي متفاوتي برخوردارند و نمي توان همه آنها را به اصطلاح با يک چوب راند.
در فيلم «رسوايي» مخاطب با چند کاراکتر و موقعيت انساني روبه روست که شاخصند و نوع نگاهي که فيلم به آنها دارد قابل تحليل است:
حاج يوسف روحاني با سابقه و پا به سن گذاشته محل.
افسانه دختر بدنام و بدکاره محل.
حاجي بازاري رياکار و پول پرستي که قصد به چنگ آوردن دختر را با گروکشي سفته هاي پدرش نزد خود دارد.
در روايت فيلم، دختر بدنام محل طي وقايعي با روحاني عارف مسلک برخورد مي کند و در خانه او پناه مي گيرد و همين موقعيت سبب مواجهه و همراهي چند روزة اين دو در روند مشکلات دختر و کمک هاي روحاني به او مي شود.
اين موقعيت داستاني را هم مي توان از منظر تک تک شخصيت ها و فضاهاي درام سنجيد و هم برآيند کلي فيلم را به لحاظ نگاهي که به مباني عرفان و اخلاق اسلامي و کاراکترهايش دارد تحليل کرد.
حاج يوسف را مي توان يک تصوير آرماني دانست از روحانيت و نوع اخلاق و رفتاري که جامعه از اين طيف مهم اجتماعي و ديني توقع دارد؛ اينکه روحاني بايستي بي هيچ پرده و فاصله و حائلي، مواجهه اي روشن و طبيبانه با مردم- همه قشرهاي مردم حتي افراد بدنام و بدکاره- داشته باشد و براستي همان طور که امام(ره) مي گفت، بايستي به نوعي عمل کند که مردم با ديدن او ياد رسول الله(ص) بيفتند.
در فيلم رسوايي روحاني قصه در مواجهه با دختر بدنام داستان اين ويژگي را دارد و پناهگاهي براي او مي شود و دستي براي ياريش ؛ به قول فيلم به دنبال اين است که « دستش را بگيرد و نه مچش را»!
اما نکته قابل توجه و تأمل اين است که صرف توجه به اين وجه آرماني از روحاني در فيلم رسوايي، بي توجه به ساير ارکان اخلاق اسلامي و اصول رفتار ديني باعث مي شود که يک تصوير ابتر و داراي قابليت انحراف و برداشت هاي نادرست در داستان شکل بگيرد.اگر در اخلاق اسلامي طبيب دوار بودن براي جانشينان پيامبر مورد تأکيد بوده-به درستي- دوري از مواضع تهمت هم سفارش اکيد بوده و اتفاقا در همين منظومه منتظم و متناسب و متوازن است که دنياي آموزه هاي ديني بر مدار رفتاري کامل و «جامع» و «مانع» شکل مي گيرد.
و دقيقا به همين دليل است که رسوايي علي رغم تصوير «آرماني» از روحاني، فيلم «مانع»ي نيست و شايد به هر دليلي به ساير ارکان اخلاق و آموزه هاي رفتاري دين توجه کامل و دقيقي ندارد.
روحاني فيلم «رسوايي» که انصافا با بازي فوق العاده و نبوغ آساي اکبر عبدي يکي از ماندگارترين تصويرها از روحاني را در فيلمهاي سينماي پس از انقلاب به تصوير کشيده، وقتي مي توانست در حقيقت امر «آرماني» باشد که بر مدار همه اصالت ها و شاخص هاي رفتار ديني عمل کند و نه تنها يک وجه ناقص.
اينکه روحاني پناهگاه مردم است و بايستي طبيب و همراه و ياور همه مردم- از مومن گرفته تا بدنام- باشد بي ترديد نکته اي درست و حتي قله اي در اخلاق اسلامي است اما تمام ماجرا و همه حقيقت نيست و به قول معروف «هزار نکته باريک تر از مو اينجاست»!روحاني فيلم مشخصا از مواضع تهمت دوري نمي کند و خود را در غرقاب اتهام هاي عيان مردمان کوچه و بازار قرار مي دهد. چرا؟ تنها به خاطر ادامه يافتن درام يا به منظور ديگري؟!
نکته ديگري که درباره فيلم «رسوايي» بايد بدان پرداخت نوع حضور شخصيت دختر بدنام و بدکاره در طول فيلم است. براستي اين همه عشوه و جلوه فروشي و رفتارهاي سخيف و آرايش هاي غليظ و تابو شکني هاي اين کاراکتر- بابازي الناز شاکر دوست- با آن ديالوگ هاي حيرت آور، به چه منظور بوده؟آيا بايد بپذيريم که اين ها لازمه روند درام است و ضرورت قصه و شخصيت پردازي است يا فيلمساز نيم نگاهي هم به گيشه داشته و از اين عناصر براي جلب و جذب حداکثري مخاطب استفاده کرده است؟!آيا اين ميزان عشوه گري و به رخ کشيدن اندام و آرايش زنانه، خود مصداق استفاده ابزاري از زن نيست؟
اما شايد بتوان گفت مهم ترين نقد جدي به فيلم رسوايي، نوع تصويري است که اين فيلم از مردم نمازخوان مومن سنتي جامعه نشان مي دهد.
چطور ممکن است مردمي با گرايش هاي روشن مذهبي که نمادهايي مثل نماز جماعت اول وقت و حضور در مسجد از جدي ترين نشانه هاي رفتاري آنهاست اين قدر دهن بين، هرهري مسلک و باري به هرجهت باشند که به طرفه العيني، روحاني قديمي و صميمي محل از چشمشان بيفتد يا به کوچک ترين تحريکي راه بيفتند به سمت خانه دختر بدنام محل و سنگ پراني کنند و به آتشش بکشند!
بگذريم از ايرادهاي فني و ملاحظات شديدي که در حوزه «حقيقت» و «واقعيت» در اين موقعيت هاي فيلم وجود دارد. تصويري که بيشتر گويا و جوياي نوع رفتار رمه هاست و نه انعکاس اخلاق و منشي که از مردمان مذهبي نمازخوان با بصيرت سراغ داريم و توقع مي رود.
به اميد آنکه جناب مسعود ده نمکي و هر کس ديگري که قصد به تصويرکشيدن روحانيت و آموزه هاي اخلاق ديني و عرفان اسلامي را دارد سعي کند تا با رجوع به منابع اصيل و صاحبان حقيقي اين معارف ناب و بدون چشمداشت به فتح گيشه يا جذب مخاطب عام- به هر قيمتي- تصويري هر چه اصيل تر و ناب تر و حقيقي تر از اين ميدان خطير و عرصه حساس و البته شيرين و روشن ارائه نمايد.
به نقل از :هفته نامه زن روز / محمد قمي