در حرم دیروز غوغا بود
برای رییس جمهور شهید؛ سید ابراهیم رییسی
کدامین شعله آتش از آغوشت گلستان چید ابراهیم
که عطرت هفت جنگل آنطرفتر از خودت پیچید ابراهیم
کدامین برگ مقتل بود آن جغرافیای تیره اندوه
علم افتاد… راوی گفت: اشکی روضهخوان لرزید ابراهیم
تو را آنگونه که باید نفهمیدیم ای تشبیه دور از دست
شهادت آمد و عطر تو را از لحظههامان چید ابراهیم
دلت دیباچه اندوه و رنج سفرههای خالی از نان بود
لبت در آخرین دیدارها اندوه میخندید ابراهیم
چه شبهایی که بر سجاده نفس خویش را بردی به قربانگاه
و راز خستگیهای تو را تنها خدا فهمید ابراهیم
برای مادرت ایران گذشتی ای پسر از لحظههای خویش
جهان آری نشان خدمتت را در نگاه مهربانت دید ابراهیم
دوباره در حرم دیروز غوغا بود غوغا بود و من دیدم:
دلت دور ضریحش داشت میچرخید میچرخید ابراهیم
- عالیه مهرابی