1

زنان و ادبيات فارسي

از شنيدن خبر مرگ ناگهاني دوستم چند وقتي مي‌گذشت، دوست من در سانحه رانندگي در كشور ديگري در گذشت و رفتنش داغ سنگيني بر دل من گذاشت. روزهاي متوالي ناراحت و پريشان بودم، در آن ايام نه حوصله گپ و گفت با ديگران را داشتم و نه ديدن كسي را، نمي‌توانستم بخندم يا شاد باشم، ساعت‌هاي متوالي كار مي‌كردم و در اوقات بيكاري نواهاي غمگين گوش مي‌دادم. ترجيحم گوش دادن به آهنگ‌ها و ملودي‌هاي بيكلام بود. چندباري كه ترانه‌هاي غمگين عاشقانه گوش دادم حس غربيگي و نامأنوس بودن داشتم. كلمات نامتجانس بودند، گويا من مردي هستم كه در رساي سوگ معشوق مي‌گريم.
سوز و گداز براي عشق از دست رفته، معشوق بي‌وفا، جور و ظلم يار فحوي و صورتي مردانه دارد. «مجنون دل من، ليلا نيامد» براي من و بسياري از زناني كه اشعار محزون و عاشقانه را گوش مي‌دهند، به جز لذت از صدا و موسيقي، شعر ارتباط معنايي ندارد. در ادبيات فارسي زنان ليلا و مردان مجنونند، ولي عمده ابيات فارسي از زبان مردان براي معشوقشان گفته شده و بازخواني اين ابيات در موسيقي سنتي ايران از زبان مردان، فضايي مردانه و غريب براي شنوندگان زن ايجاد كرده است. به 40 سال گذشته كه نگاه كنيم به دليل ممنوعيت خوانندگي زنان و انحصار خوانندگي براي مردان، ترانه‌سرايي حتي در آن بخش كه ترانه‌ها توسط بانوان سروده شده، چون از زبان و از قول مرد خوانده مي‌شود، فضايي مردانه و نامتجانس با احساسات، عواطف و طبع زنانه يافته است. نگاهي به اشعار عاشقانه فارسي در ادبيات سنتي و مدرن بيندازيم، متوجه مي‌شويم، كمتر از ده درصد اين ابيات از قول زنان گفته شده است. عمده ابياتي كه زنان از شرح و درد عشق مي‌گويند در شاهنامه، منظومه‌هاي نظامي گنجوي و در بخشي از ادبيات مدرن مانند منظومه افسانه نيما يوشيج، كه شخصيت محوري داستان زن است را مي‌توان جست‌وجو كرد، ساير متون ادبيات فارسي تك و توك ابياتي در اين حوزه دارند. سوالي كه ممكن است در ذهن خواننده مطرح شود كه آيا تفاوتي دارد؟ عشق جنسيت ندارد چرا بايد براي شنونده جنسيت كلام شعر اهميت داشته باشد؟ بله. تفاوت عميقي ميان عشق و عشق ورزيدن در زنان و مردان وجود دارد. معشوق در تعريف مردانه صفاتي دارد كه در نگاه زنانه آن صفات اهميت كمتري دارند يا از پايه فاقد معنا هستند، وصف حس و فضاي حزن‌انگيز عشق در زنان و مردان تفاوت دارد. براي مثال وقتي شاعري مي‌گويد مژگان سيه، معشوق زن در نظر است و كمتر زني براي توصيف معشوق خود ابتدا به مژگان سيه، چشمان خمار يا شوخ نگاه او توسل مي‌كند.

از اين دست مثال‌ها در ادبيات فارسي بسيار است. كلام مردانه، توصيفات مردانه و آنچه براي مردان معناي عشق مي‌دهد، صرف‌نظر از استعاري بودن يا نبودن آن، براي زنان آوا و معناي بسيار متفاوتي دارد. به اصطلاح مي‌توان گفت ادبيات عاشقانه ما تمام در وصف ليلي‌ها و شيرين‌هاست و اگر زني بخواهند هم ذات پنداري كند و براي معشوق خود كلامي، بيتي زمزمه كند، به سختي مي‌تواند حالات عاشقانه خود را از كلام همان ليلي‌ها در وصف مجنون بيابد. قصد اين نوشته حمله و نقد كردن ادبيات فارسي نيست، غلبه مردانه در حوزه زبان و ادبيات فارسي شرحي مفصل دارد كه در اين مقال نمي‌گنجد، اما آنچه بايد مطرح شود خالي بودن يا نبودن كلام زنان در اشعار و ترانه‌هايي است كه امروز در حوزه آواز و ترانه خوانده مي‌شود.

در دويست سال اخير با تغيير در مناسبات و ساختار‌هاي اجتماعي ايران، مجال براي حضور زنان در حوزه شعر و موسيقي گسترده‌تر از قبل شده است. با رواج خوانندگي زنان در فضايي جز اندروني خانه‌هاي اعياني، بخش عمده‌اي از آحاد جامعه كه زنان نيز جزو آن بودند با صوت و گفتار زنانه آشنا شدند. ترانه‌هايي كه در صد سال گذشته براي خوانندگان زن گفته و نوشته شده، به روشني كلام، وزن و ضرباهنگي متفاوت از اشعار گذشته داشتند. شعرا و نويسندگان زن همانند فخرالدوله، قمرالملوك وزيري، پروين اعتصامي، فروغ فرخزاد، هنگامه اخوان، زندخت شيرازي، طاهره صفارزاده، امينا قزويني، پوران فرخزاد، سيمين بهبهاني و امثالهم تلاش بسياري كردند تا فضاي مردانه و متكلم‌وحده شعري ايران را شكسته و صداي زنان را به گوش برسانند و مورد اقبال قرار بگيرند. اما با ممنوعيت خوانندگي زنان، اين دريچه كوچك نيز بسته و كلام موسيقي در ايران بار ديگر يكپارچه مردانه شد

. نياز زنان به شنيدن غناي درددل‌هاي زنانه و عاشقانه‌هاي ليلاوارشان خاموش شده. در چنين ساختاري پرورش نسل جديد شاعر، ترانه‌سرا كه با احساست زنان آشنا باشند و بتوانند آن را به نظم و سجع بسرايند از دست رفته و امكان رقابت و برابر‌سازي حوزه شعر و ادبيات از زنان ناخودآگاه گرفته شده و مخاطبان فحواي ادبيات زنانه را در محاق قرار داده است. چند روز قبل وقتي كار جديد به نوازندگي تهمورث پورناظري به نام«ليلا» را گوش مي‌دادم، هر بار رضا بهرام مي‌خواند «مجنون دل من، ليلا نيامد» با خود مي‌گفتم: من ليلايم، برايم از مجنون بگوييد. «ليلا دل من، مجنون نيامد».