زنان آسيبديدگان اصلي مهاجرت …
مهاجرت امروزه به عنوان يكي از عوامل اصلي در تغيير محل سكونت شناخته ميشود. امر مهاجرت فيالنفسه نشانگر پويايي جمعيت و بستري براي اختلاط فرهنگي و توسعه است.
اصولا مهاجرت به سه بخش درونشهري و برونشهري و برونمرزي قابل تقسيم است، البته تقسيمهاي ديگري نيز براي مهاجرت صورت ميگيرد، اما آنچه مدنظر است بيشتر از دو نوع اول است. با عزم مهاجرت تغييرات زيادي در زندگي خانوارها ايجاد ميشود. بسياري از مهاجرتها از شهري به شهر ديگر يا از روستا به شهر است، اما امروزه نوعي از مهاجرت نيز در درون شهرها صورت ميگيرد كه به دلايل گوناگوني همچون وابستگيها و تعلقات به محله و مكان زندگي كه زنان را با دشواري روبهرو ميكند .اين مهم در خصوص مهاجرت در درون شهر مصاديق زيادي دارد .عموما زنان به دليل دلبستگي به محله و ارتباط با همسايگان معمولا از تغيير و جابهجايي از محلي به محل ديگر با نگراني روبهرو ميشوند به خصوص كه اين تغيير منجر به جابهجايي به محلي باشد كه از نظر ارزش سكونت متفاوت از مكان فعلي زندگي آنهاست. با افزايش فشار اقتصادي و تغييرات سبك زندگي بسياري از خانوارها مجبور شدهاند كه مكان زندگي خودر ا در شهر تغيير دهند به عنوان مثال وقتي در منطقه هفت اتوبان امام علي گسترش يافت بسياري از ساكنان آن محلات مجبور به جابهجايي به محلي ديگر شدند كه از نظر شرايط محله متفاوت از محلات آنها بود. منطقه هفتيها به مناطق حاشيه شهر رجعت كردند و تركيب زندگي آنها با تغييرات جدي روبهرو شد و اين مهم دشوراي زيادي براي زنان ايجاد كرد.
گذشته از عوامل اقتصادي بخشي از اين تغييرات به دليل طرحهاي توسعه شهري صورت گرفته كه فضاي زندگي براي خانوارها را با تغيير همراه كرده كه زنان از اثرات آن بسيار در رنج قرار گرفتند. زناني كه بايد با محلات جديد ارتباط برقرار ميكردند و تمام وابستگيها و تعلقات محلي را از دست داده بودند به شدت با اين تغيير مكان زندگي روبهرو ميشوند. در اين نوع موارد زنان معمولا بهتبع نياز خانواده به شكل غيرمستقل بايد در اين تغيير مشاركت كنند.اما اين مهم در خصوص مهاجرت خانوار به شهرها متفاوت است.
در تحقيقي كه در سال 96 به چاپ رسيده نشانگر آن است كه هر اندازه زنان از محل سكونت خود (شهر/ روستا) ناراضي بودهاند، در تصميمگيري مهاجرت به استان تهران مشاركت بيشتري كردهاند. با افزايش قدرت زنان در خانواده، مشاركت آنان در جريان مهاجرت خانواده بيشتر شده است. زنان بيشترين مشاركت را به ترتيب در مهاجرتهاي زنمحور، فرزندمحور و شوهرمحور ايفا كردهاند. مطالعه حاضر نشان ميدهد كه زنان مهاجرت را راهبردي فردي براي رهايي از محدوديتهاي مبدا و نيز راهبردي خانوادگي براي بهبود وضعيت معيشت خانواده و تامين آيندهاي بهتر براي فرزندان خود ميبينند. با ادامه روند بهبود وضعيت اجتماعي زنان، انتظار ميرود نقش و مشاركت آنان در مهاجرت خانوادگي نيز بيشتر شود. (1)
اين مهم بيانگر آن است كه مهاجرت براي زنان در شهر به دو گونه است؛ بخشي ناشي از رضايت آنها در جهت بهبود شرايط زيسته آنها در قالب تامين نيازهاي اقتصادي، فرهنگي و… كه نقش تعيينكننده زنان در ترغيب خانوار به مهاجرت قابل تامل است و در بخشي ديگر مهاجرت محله به محله به خصوص الزامات اقتصادي خانوار كه به ناچار زنان را وادار ميكند در پروسه اسكان خانوار نسبت به مهاجرت موافقت كنند. شناخت اين دو وضعيت به مديريت شهري و سمنهاي مرتبط با شهروندان اين كمك را ميكند كه بتوانند راهكارها و مناسبات بهتري براي تقويت حس تعلق و ارتباط ميان اين زنان و محلات محل سكونت آنها فراهم كنند .
آثار اين نوع مهاجرت به دو بخش قابل تقسيم است؛ نخست آنكه زنان با فضاي تازهاي از ارتباطات روبهرو ميشوند كه واكنش و همراهي با آن براي آنها جدا از آنكه خود در امر مهاجرت علاقهمند بودهاند يا به اجبار تن به مهاجرت دادهاند، به شدت دشوار است.اين مهم به روشني در ارتباط با هممحلهايهاي جديد و حس تعلقات قبلي زنان به محلههاي پيشين قابل پيشبيني است .اما در بعد ديگر اين جابهجايي محل سكونت الزامات و نيازهاي خاص خود را طلب ميكند، رويارويي با برخي محدوديتها و مواجهه با برخي گشودگيها نيازمند آموزههاي متفاوتي است كه مديريت شهري در اين خصوص ميتواند با ايجاد ظرفيتهاي متناسب در سراهاي محلات و مراكز محله نسبت به كاهش اين مسائل شهروندان را ياري دهد.
نكته قابل تامل در اين مهم آن است كه زنان مهاجر اعم از درون شهري و برون شهري با نوعي واكنش اقتصادي نسبت به محل سكونت خود روبهرو ميشوند و از آنجا كه آمادگي اين مهم را در زندگي در محلات و شهرهاي پيشين خود نداشتهاند، نيازمند نوعي حمايت از طريق سمنها و نهادهاي مديريت شهري كه در حوزه زنان فعاليت ميكنند، هستند.
مهاجرت همواره به دليل بهبود زندگي نيست، بلكه در برخي موارد به ناچار صورت ميگيرد و منجر به وارد آمدن هزينههاي سنگين به خانوار ميشود، در اين ميان ايجاد مراكز كارآفريني محلي ميتواند ضمن كاهش هزينههاي روحي ناشي از تغيير محل براي زنان در مهاجرتهاي محلي بستري براي كمك به تامين بخشي از منابع مورد نياز خانواده نيز باشد .
مهاجرت به عنوان يك امر عمومي براي زندگي شهرنشينها در طول چند دهه گذشته تصويري متفاوت از وضعيت خانوارها را برجاي گذاشته كه شايد زنان بيشترين هزينهها را بابت اين تغيير مكان سكونت متحمل ميشوند .زناني كه از شهرهاي ديگر به شهرهاي بزرگتر مهاجرت ميكنند يا از روستاها به شهرها مهاجرت ميكنند، تجربه هياهوي شهري را كمتر دارند و اين خود نيازمند نوعي آموزش غيررسمي جهت مواجهه با پيامدهاي تغيير مكان زندگي براي آنان است.
آموزشي كه نيازمند تمركز بر نيازهاي زناني است كه مديريت خانوار و آرامش خانواده را توامان در دست دارند. زناني كه توانايي همراهي سريعتر با جريان تغيير در زندگي را داشتهاند، توانستهاند خانوار را نسبت به تغيير وضعيت همراهتر كنند و آنها را از آسيبهاي احتمالي دور سازند. از اينرو شهري به بزرگي تهران نيازمند كانوني براي توجه به وضعيت مهاجران دارد اعم از آنكه آنها در درون شهر به دلايل گوناگون مجبور به تغيير محل سكونت ميشوند يا آنهايي كه براي ورود به شرايطي مطلوبتر تن به مهاجرت ميدهند .در اين ميان توجه به مهاجرين كشور همسايه كه طي بيست سال گذشته در موارد گوناگون دست به مهاجرت زدهاند نيز قابل تامل است.زنان مهاجر افغانستان به خصوص در دوره جديد نيازمند حمايت روحي، بهداشتي و اقتصادي هستند و اين مهم بايد در دستور كار مديريت شهري قرار بگيرد.
*زهرا نژاد بهرام / اعتماد5194
پاورقي
1- https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=323147