گفتم؛گفت:دو درصد مهم!
ميگويد زن را جلوي نانوايي ديده. بيآنكه داخل صف شود كناري ايستاده بوده .زنبيل توي دستش و بيقرارياش توجه او را جلب كرده. بعد كه مرد مسني نانش را ميگيرد و ميرود، زن دنبالش راه ميافتد و كمي آن طرفتر جلوي مرد را ميگيرد و با هم گپي ميزنند .
ميگفت نميشنيدم چه ميگويند اما وقتي مرد مسن بعد از شنيدن حرفهاي زن سري به علامت نه بالا برد و رفت حدس زدم پولي، چيزي ميخواهد.
ميگفت خيال نكني از قيافه و لباسهاش اينطور حدس زدم! سر و وضعش بد نبود. گذشته از آن وقتي حرف ميزد صورتش سرخ ميشد .سرخي صورت و سر پايين افتادهاش به دلم انداخت كه پي چيزي است كه شرم ميكند به زبان بياورد.
ميگفت حدسم درست درآمد. نان كه گرفتم و خواستم از كنارش بگذرم به من نزديكتر شد و گفت ببخشيد حاج آقا يه پولي ميديد پنير بخرم؟ ميگفت براي اولينبار در جواب يكي كه حاجي صدايم ميكرد نگفتم حاجي نيستم. بعد هم گفتم ببخشيد پول نقد ندارم. زن تشكر كرده و خواسته بود از او دور شود.
ميگفت احساس بدي داشتم. گفتم يك قانون ديگر را هم زير پا بگذارم. با آنكه عهد كرده بودم به چنين درخواستهايي بله نگويم، گفتم ميخواهيد براتون پنير بگيرم. پنير را گرفته بود و به زن داده بود. بعد هم اينها را برايم تعريف كرد تا نظرم را بداند.
ميگفت به احتمال نود و هشت درصد زن راست نميگفت! گفتم پس چرا كمكش كردي. گفت به خاطر همان دو درصد.
گفتم دمت گرم. گفتم گمانم دو درصدت درست نباشد. اين روزها آدمهاي نيازمند زيادي هستند كه از سر ناگزير پيش اين و آن دهان باز ميكنند. حرفم را تاييد كرد و گفت بدتر از آن آدمهاي نيازمندي است كه صورتشان را با سيلي سرخ ميكنند و در خودشان فرو ميريزند.
گفتم فكر ميكني چند درصد اينطور باشند. گفت نود و هشت درصد. اما بعد مكثي كرد و ادامه داد كمتر هم باشد، درصد كمي نيست. فقط مطمئنم دو درصد نيست. اين درصد مال كساني است كه شرايط اقتصادي روزبهروز پولدارترشان ميكند. گفتم امان از اين دو درصد.
گفت امان از آن دو درصد. ميگفت از اين به بعد حتي اگر يك درصد هم احتمال بدهد يكي كه دست نياز به طرفش دراز كرده نيازمند است، اگر پولي ته جيبش باشد حتما كمكش ميكند. البته اگر خودش در رديف آن نود و هشت درصد يا كمي كمتر قرار نگيرد.
**حسن لطفی ,نویسنده ومنتقد سینما