زنان و نقض ابتداييترين حقوق
سالهاست كه بهدليل نگاههاي متحجر و طالبانزده، زنان ايران اجازه تماشاي فوتبال را در استاديومها ندارند و متاسفانه هرگونه تلاش براي تغيير اين نگاه قبل از آنكه به اميد معنادار بينجامد، به بنبست ختم ميشود؛ درحالي كه اين شكل از سياستگذاري كه براي شهروندان در هر حركت اجتماعي ولو كوچك و ابتدايي تصميمگيري شود، به تحقير آنها ختم شده و حس خشم توام با نارضايتيهاي رو به تزايدي به دنبال داشته است. تبعات و تاثيرات منفي اين ممانعتها و تصميمگيريهاي سختگيرانه در جامعه كمتر از مشكلات معيشتي و اقتصادي نيست و علاوه بر نارضايتيهاي اجتماعي مستمر، بر گسستهاي بين حاكميت و جامعه نيز ميافزايد. راهي نيست جز آنكه حاكميت در همه عرصههاي سياستگذاري عمومي كشور، حق تشخيص، تصميمگيري و انتخاب را به شهروندان بدهد.
ممانعت از ورود زنان به استاديوم نقض ابتداييترين حق انتخاب زنان و دختران ايران است. اين حق اگر حتي مطالبه يك نفر باشد بايد اعاده شود، چه برسد كه امروز به يكي از مطالبات جدي قاطبه زنان و دختران ايران و چه بسا مردان ايران تبديل شده است. متاسفانه جرياني جزمگرا كه كمترين اعتباري به خواست مردم به عنوان اصليترين عامل مشروعيت نظام ندارد، با مقاومت در برابر خواست مردم، بذر نفرت ميپراكند و خشم درو ميكند، بيآنكه توجه داشته باشد كه با اين نوع محدوديتها منافع ملي و آبروي كشور را قرباني تماميتخواهي و خودسريهاي خود ميكند. اتفاق مشهد نه تنها هتك حرمت زنان و دختراني بود كه به اشتياق ديدار تيم ملي خود به استاديوم رفته بودند، بلكه اهانت به نماد رأفت و مهرباني مذهب ما بود كه جزمگرايان عبوس مشهد به نام او، مشهد را به نماد تحجر و واپسگرايي دين اسلام و مذهب شيعه تبديل كردهاند.
من در نامه مورخ ۲۸ ديماه ۱۴۰۰ به رياست محترم جمهوري درباره مسائل و مشكلات ورزشي كشور نگرانيها و تهديدهاي پيش روي فوتبال ايران را برشمردم و پيشنهاداتي نيز ارايه كردم و همچنان نيز معتقدم تنها راه جبران ظلمي كه به زنان و دختران مشهد شده است برخورد قاطع با آمران و عاملان خشونت بهكار رفته عليه آنها و حل قطعي حضور زنان در ورزشگاهها بدون هر گونه بازي با افكار عمومي و نهادهاي بينالمللي است. حادثه مشهد و واكنشهاي اعتراضي فراگير پس از آن نشان داد كه اين مطالبه تا چه حد جدي است و مقاومت در برابر آن نه تنها مقاومت در برابر نيمي از جمعيت كشور كه مقاومت در برابر خواست قاطبه مردم ايران است. مباد كه دختر آبي ديگري قرباني اين خودسريها و سقفهاي شيشهاي مقابل زنان و دختران فوتبالدوست ايران شود. در بخشي از نامه خطاب به رييسجمهوري تاكيد كردم: «جناب رييسجمهور! وقت تنگ است و فرصتهاي عمل محدود. پس از شما ميخواهيم با اتخاذ اين سه تصميم عاجل از افتادن ورزش ايران به ورطهاي كه جز خسارت براي ايران و غصه براي ايرانيان سرانجامي نخواهد داشت، جلوگيري كنيد. تا اينجاي كار، خروجي سياستها و روند اقدامات مجموعه حاكميت در اين چهل سال به جايي رسيده است كه امروز صدها هزار ورزشكار حرفهاي كشور از حداقلهاي امكانات و معيشت بهرهمند نيستند، بخش عمده ساختارهاي مديريت ورزش كشور درگير ناكارآمدي و فساد شده و قهرمانان ورزشي ايران خود را در معرض تصميم به مهاجرت يا انزوا ميبينند و اكثرا اميدي به بهبود شرايط در آينده ندارند. مهاجرت و پناهندگي چندين ورزشكار سرشناس كه سرمايههاي اين جامعه بودند و عملكرد ما و شما باعث شد كه اميد خود را به موفق ماندن در اين كشور از دست بدهند، ازجمله نتايج تلخ آن روند است. محروم شدن باشگاههاي بزرگ فوتبال كشور از ليگ قهرمانان آسيا مثال ديگري است كه به خوبي نشان ميدهد ورزش اين مملكت تا چه حد قرباني مشكلات و اشكالات مديريتي و حاكميتي شده و هواداران پروپاقرص آن تيمها را مايوس و دلسرد ساخته است.» مطالباتي است كه اميدوارم تا دير نشده به آن توجه و به آن پاسخ در خور داده شود تا زنان ايراني بتوانند از ابتداييترين حقوق خود بهرهمند شوند.
اين حق اگر حتي مطالبه يك نفر باشد بايد اعاده شود، چه برسد كه امروز به يكي از مطالبات جدي قاطبه زنان و دختران ايران و چه بسا مردان ايران تبديل شده است. متاسفانه جرياني جزمگرا كه كمترين اعتباري به خواست مردم به عنوان اصليترين عامل مشروعيت نظام ندارد، با مقاومت در برابر خواست مردم، بذر نفرت ميپراكند و خشم درو ميكند، بيآنكه توجه داشته باشد كه با اين نوع محدوديتها منافع ملي و آبروي كشور را قرباني تماميتخواهي و خودسريهاي خود ميكند. اتفاق مشهد نه تنها هتك حرمت زنان و دختراني بود كه به اشتياق ديدار تيم ملي خود به استاديوم رفته بودند، بلكه اهانت به نماد رأفت و مهرباني مذهب ما بود كه جزمگرايان عبوس مشهد به نام او، مشهد را به نماد تحجر و واپسگرايي دين اسلام و مذهب شيعه تبديل كردهاند. من در نامه مورخ ۲۸ ديماه ۱۴۰۰ به رياست محترم جمهوري درباره مسائل و مشكلات ورزشي كشور نگرانيها و تهديدهاي پيش روي فوتبال ايران را برشمردم و پيشنهاداتي نيز ارايه كردم و همچنان نيز معتقدم تنها راه جبران ظلمي كه به زنان و دختران مشهد شده است برخورد قاطع با آمران و عاملان خشونت بهكار رفته عليه آنها و حل قطعي حضور زنان در ورزشگاهها بدون هر گونه بازي با افكار عمومي و نهادهاي بينالمللي است.
حادثه مشهد و واكنشهاي اعتراضي فراگير پس از آن نشان داد كه اين مطالبه تا چه حد جدي است و مقاومت در برابر آن نه تنها مقاومت در برابر نيمي از جمعيت كشور كه مقاومت در برابر خواست قاطبه مردم ايران است. مباد كه دختر آبي ديگري قرباني اين خودسريها و سقفهاي شيشهاي مقابل زنان و دختران فوتبالدوست ايران شود. در بخشي از نامه خطاب به رييسجمهوري تاكيد كردم: «جناب رييسجمهور! وقت تنگ است و فرصتهاي عمل محدود. پس از شما ميخواهيم با اتخاذ اين سه تصميم عاجل از افتادن ورزش ايران به ورطهاي كه جز خسارت براي ايران و غصه براي ايرانيان سرانجامي نخواهد داشت، جلوگيري كنيد. تا اينجاي كار، خروجي سياستها و روند اقدامات مجموعه حاكميت در اين چهل سال به جايي رسيده است كه امروز صدها هزار ورزشكار حرفهاي كشور از حداقلهاي امكانات و معيشت بهرهمند نيستند، بخش عمده ساختارهاي مديريت ورزش كشور درگير ناكارآمدي و فساد شده و قهرمانان ورزشي ايران خود را در معرض تصميم به مهاجرت يا انزوا ميبينند و اكثرا اميدي به بهبود شرايط در آينده ندارند. مهاجرت و پناهندگي چندين ورزشكار سرشناس كه سرمايههاي اين جامعه بودند و عملكرد ما و شما باعث شد كه اميد خود را به موفق ماندن در اين كشور از دست بدهند، ازجمله نتايج تلخ آن روند است. محروم شدن باشگاههاي بزرگ فوتبال كشور از ليگ قهرمانان آسيا مثال ديگري است كه به خوبي نشان ميدهد ورزش اين مملكت تا چه حد قرباني مشكلات و اشكالات مديريتي و حاكميتي شده و هواداران پروپاقرص آن تيمها را مايوس و دلسرد ساخته است.» مطالباتي است كه اميدوارم تا دير نشده به آن توجه و به آن پاسخ در خور داده شود تا زنان ايراني بتوانند از ابتداييترين حقوق خود بهرهمند شوند.
*آذر منصوري/ اعتماد/ شماره 5177