آقا مهدي بابت كارهاي خوبت از تو ممنونم

حسن لطفی: قاعده كار اين است وقتي مدير يا رييس جديدي وارد مجموعه‌اي مي‌شود پيام‌هاي تبريك و دسته گل‌هاي گران‌قيمت (براي مديران رده بالا) برايش ارسال مي‌شود و تلفن‌هايي به او مي‌زنند كه خلاصه‌اش اين است كه تو بهترين انتخابي و…. البته در دنياي سياست اين واكنش‌ها كمي متفاوت است. مديري كه از گروه رقيب است خوب و هم حزبي […]

Read more

در جست‌وجوي حقيقت

درست همان روزي كه عده‌اي در پرديس سينمايي چارسو به تماشاي فيلم‌هايي از هجدهمين جشنواره سينما حقيقت نشسته‌اند با شتاب از خياباني مي‌گذرم تا به سرپناهي برسم كه از سرماي پاييزي اين روزها در آن خبري نباشد. عجله و قدم‌هاي بلندي كه برمي‌دارم مانع از آن نيست كه پيرزني با لباس‌هاي محلي جلويم نايستد و كاغذي را نشانم بدهد كه […]

Read more

كودكان ديروز، كودكان امروز

تفاوت نگاه نسل‌هاي مختلف مال امروز نيست. فقط مال ديروز هم نيست. زمانه كه تغيير مي‌كند، نگاه آدم‌ها هم عوض مي‌شود. مال همه نه! بعضي‌ها عين شخصيت فيلم سوته‌دلان (با بازي خوب بهروز وثوقي) روزهاي هفته‌شان هم وصل به تقويمي است كه پدرشان، بزرگ‌شان، گذشتگان‌شان به آنها داده‌اند. (مجيد ظروفچي كه جوان شيرين عقلي است، جايي در فيلم سوته‌دلان به […]

Read more

موهاي سفيد ما

هنوز خيلي مانده تا موهايش سفيد شود. نشسته روبه‌روي چند مرد بزرگ‌تر از خودش كه دارند درباره گمشده‌هاي زندگي‌شان حرف مي‌زنند. گمشدگاني كه انگار همه دارند. ماجراي گمشده ناصر كه پنجاه و پنج سالي دارد از همه جذاب‌تر است. آنقدر جذاب است كه يكي مي‌گويد كاش يكي مثل محمود دولت‌آبادي اين ماجرا را تبديل به رمان كند. خيال مي‌كند در […]

Read more

تا آخرین نفس ؛ هيچ‌وقت دست از سر اميد بر نداريم

سال‌هاي زيادي نديده بودمش. به خاطر همين وقتي با چهار نفر ديگر وارد شد نمي‌دانستم بايد با كدام‌شان گرم‌تر بگيرم و نشان بدهم حافظه ضعيفي ندارم، اما وقتي عكس نسبتا تاري از گذشته را درون گوشي‌اش نشانم داد، فهميدم هر كس ديگري هم جاي من بود نمي‌شناختش. از آن پسر با موهاي بلند و اندامي لاغر فقط دو چشم باهوش […]

Read more

پیشنهادهای آقاي «پ» و خانم «واو»

آقاي پ از آن آدم‌هاي منفي‌نگري است كه هميشه نيمه خالي ليوان را مي‌بيند. به راحتي مي‌تواند مرگ يك پرستو را به فاجعه‌اي تبديل كند كه خبر از پايان دنيا مي‌دهد. بارها در صحبت‌هايش مرگ سينما و تئاتر، تمام شدن نويسندگان خوب دنيا، ختم شادي، به آخر رسيدن كمك انسان‌ها به هم‌نوع و نزديكي به پايان دنيا را اعلام كرده […]

Read more

شمايل بازيگري خودخواسته

حسن لطفی* : بازيگر سرشناسي يا بهتر بنويسم بازيگر خوب سرشناسي دنياي فاني را ترك كرده است. اندوه فراوان است و همه كساني كه با او – خود او كه نه آدم‌هايي كه نقش‌هاشان را بازي كرده – سوگوار شده‌اند. بر سر و سينه نمي‌زنند، اگر هم مي‌زنند در خلوت است، اما از آنچه در فضاهاي مجازي معلوم است، داغدارند. […]

Read more

تيغ بر گلوي زندگي

بازپرس جلالي (فرامرز صديقي) جمشيد اختري (محمد صالح علا) را كشان كشان تا بالاي سر جنازه سوسن مكاشي (فريماه فرجامي) مي‌برد. جمشيد و بيننده با ديدن چهره زيبا ولي بي‌روح سوسن مكاشي ته دلش خالي مي‌شود و بغض مي‌كند. بغضي شبيه آنچه اين روزها بيرون از سينما گلوي خيلي‌ها را مي‌گيرد و درد مي‌شود و آزار مي‌دهد! پايان زندگي پانته‌آ […]

Read more

نويسندگان خارج از مركز

جلسه داستان است. قرار داريم در كنار شنيدن داستان‌هاي خودمان درباره بهترين كتاب‌هايي حرف بزنيم كه جديد خوانده‌ايم. يكي از اعضا كتاب توي دستش را بالا مي‌برد كه روش نوشته شده لونا. بعد رو به ما مي‌كند و مي‌پرسد منصور يوسفي را مي‌شناسيد؟ هيچ‌كس، نام منصور يوسفي و لونا را نشنيده! نويسنده‌اي كه ظاهرا ساكن دزفول است و وقتي بخش‌هايي […]

Read more

مصايب ليلا و برادرانش

سعيد روستايي سن و سالي ندارد اما مثل فيلمسازان دهه چهل و پنجاه ايران مي‌ماند كه بيان معضلات اجتماعي و نيش و كنايه‌هاي سياسي بخشي از دغدغه‌هاي سينماي‌شان بود. از همه بيشتر هم شبيه مسعود كيميايي است كه بلد بود در آن سال‌ها چطور داستانش را به خوبي تصوير كند، فضا را به خدمت روايت بگيرد و بازي‌هاي خوبي از […]

Read more
۱ ۲ ۳ ۴