جادوگری مادرشوهر پای عروس خانواده را به دادگاه بازکرد
مادرشوهر من اهل جادوگری است؛ هر بار به خانه ما میآمد، یک تکه کاغذ یک جایی پنهان میکرد، خودم با چشمان خودم دیدم ولی شوهرم توجه نمیکند. صبح یک روز پاییزی که آلودگی هوا، نفسهای رهگذران را به شماره انداخته بود، قدم به طبقه دوم دادگاه خانواده گذاشتم تا سوژه تازهای برای نوشتن پیدا کنم. کنار یکی از شعبهها پسری […]
Read more