تا آخرین نفس ؛ هيچوقت دست از سر اميد بر نداريم
سالهاي زيادي نديده بودمش. به خاطر همين وقتي با چهار نفر ديگر وارد شد نميدانستم بايد با كدامشان گرمتر بگيرم و نشان بدهم حافظه ضعيفي ندارم، اما وقتي عكس نسبتا تاري از گذشته را درون گوشياش نشانم داد، فهميدم هر كس ديگري هم جاي من بود نميشناختش. از آن پسر با موهاي بلند و اندامي لاغر فقط دو چشم باهوش […]
Read more