كلماتِ همخانواده را از بر كن پسر!
همين كه پدر مشغول جدا كردن زبالههاي بازيافتي شد تا سهم ناچيز خود را از دنياي دريوزه بردارد، پسر مشغول خواندن كتاب فارسياش شد.يك چشم به مزبله و خاكروبه و چشم ديگر به كوكب خانم و سفره پررونق و مهماننوازياش.وقت تنگ بود و زبالهها زير دستان بيدستكش پدر تكثير ميشدند.طفل گريزپا اما تعلق و عُلقهاي به گريز نداشت و آني […]
Read more