حکایت آن‌چه بر زنان مدافع خرمشهر گذشت

شهر هنوز از گرمای روز آخر تابستان تب داشت که جنگ از راه رسید. یک روز دیگر اگر می‌گذشت، می‌شد اول مهر. بچه‌ها به مدرسه می‌رفتند. زن‌ها لباس‌های بچه‌ها را با گرمای اتو صاف می‌کردند. ماهی‌گیرها، ایستاده کنار اروند، دور هم جمع می‌شدند و از برنامه‌های‌شان برای صید پاییز می‌گفتند. یک روز دیگر اگر می‌گذشت و جنگ نمی‌آمد، شهر هنوز […]

Read more