استاد ميبخشيد پاچه شلوارتان رفته توي جورابتان!
آنقدر عجله داشتم كه متوجه نشدم پاچه شلوارم رفته توي جورابم. وقتي فهميدم كه توي كلاس فيلمنامهنويسي يكي از هنرجويان از سر جايش بلند شد و كاغذي را گذاشت روي ميزي كه پشتش نشسته بودم و با خط خوشي نوشته بود: استاد ميبخشيد پاچه شلوارتان رفته توي جورابتان! بعد هم چند ببخشيد ديگر گذاشته بود پشت جورابتان. كاغذ را كه […]
Read more