پشت درياها شهري است
بي مدعا و پرمدعا براي دريا دعا خواند، ندبه خواند و با بالهاي شكسته در امتداد سكوت، زير گوش خزهها و خيزابها نجواكنان نجوا كرد. كاري از دست دريا برنيامد و تنها موجها رقصيدند، لرزيدند و با تمام وجود مويه كردند.مرد با روحي ورم كرده در ازدحام دردهاي بيدرمان نه التيام يافت و نه اغتنام… اينگونه شد كه با چشمان […]
Read more