براي كودكان محزونِ شهر
بالاتر از ونك درست اينجا كه من ايستادهام كوچكترين دستها، بزرگترين بارها را به دوش ميكشند. اينجا در اين جغرافياي نه چندان پرت، دردانههاي خستهجان به آينههاي شكستهاي مبدل شدهاند كه تصويرِ تكيده خويش را در هزاران تكه ريزِ منعكس ميكنند. همين طفلانِ شتابان و بيسايبان كه چشمانشان آكنده از ستاره است، اما ستارههاي سربي اقبالشان زيرِ تازيانه روزمرگي كم […]
Read more