حوالي ساعت ۵ عصر…
دور از ابهام و ايهام در آن سوي شهر و در ايستگاه راهآهن، هر روز زني كه سالهاست در آينه پير شده، راس ساعت ۵ عصر آفتابي ميشود. زني كه خطهاي پيشانياش ارتباط مستقيم به سن و سالش دارد. زني كه سرش را روي شانه باد ميگذارد، لام تا كام حرف نميزند و به دوردست خيره ميشود تا قطار سريعالسير […]
Read more