مرگش اندوه عشق بود و غم تنهايي!
براي سالمرگ احمد شاملو ( الف.بامداد) در ميانه دالان تموز بيست و پنج تموز از آخرين باري كه آيدا موهايش را شانه زد، ناخنهايش را گرفت و چشمهايش را بوسيد ميگذرد. از پي تابستانهاي گس و نحسِ بيبامداد، آفتاب پلهها را صد تا يكي بالا ميرود و همچنان در تار و پود چكامههايش مومنانه ميتابد.بامداد با ما از سيارهاي دورِ […]
Read more