و مرگ گونه‌هاي بانويي با روپوش صورتي را بوسيد

پيشخدمت برناي كافه‌هاي شبانگاهي اونتاريو پشت پلك‌هاي زندگي آشيانه‌اي براي خود ساخت، وقتي در بستر حضيض عزيز شد و با روايت‌هاي بدون تكلف و پيچيدگي به امپراتور استوري در جغرافياي امريكاي شمالي بدل شد. جهان پريشان‌تر از گيسوان بانويي زلال‌تر از آينه نبود و او خوب مي‌دانست چگونه بايد در قامت غريق‌ترين غريق جهان، واژه‌ها را رج بزند و با […]

Read more