كودكان ديروز، كودكان امروز

تفاوت نگاه نسل‌هاي مختلف مال امروز نيست. فقط مال ديروز هم نيست. زمانه كه تغيير مي‌كند، نگاه آدم‌ها هم عوض مي‌شود. مال همه نه! بعضي‌ها عين شخصيت فيلم سوته‌دلان (با بازي خوب بهروز وثوقي) روزهاي هفته‌شان هم وصل به تقويمي است كه پدرشان، بزرگ‌شان، گذشتگان‌شان به آنها داده‌اند. (مجيد ظروفچي كه جوان شيرين عقلي است، جايي در فيلم سوته‌دلان به برادر بزرگ‌ترش كه از او مي‌پرسد: چرا به دكان نرفته؟ مي‌گويد: امروز جمعه است، تعطيله! وقتي برادرش مي‌گويد: امروز دوشنبه است، خيلي داريم تا جمعه! بدون مكث اعتراض مي‌كند: نخير، تو اون تقويمه كه آقام اون سال عيد خودش با دست خودش به من عيدي داد، امروز جمعه است. برادرش حبيب براي آنكه او را متوجه كند به باطل شدن آن تقويم اشاره مي‌كند، اما مجيد مي‌گويد: واسه من جمعه، جمعه آقامه، شنبه، شنبه آقامه و…) فقط روزهاي هفته‌شان نه، همه باورهايي كه دارند وصل به ميراثي است كه از گذشته وارد ذهن و باورهاي‌شان شده است. حداقل نتيجه چنين اتفاقي به صحنه بردن نمايشي توسط بچه‌هاي سال‌هاي دور براي بچه‌هاي امروز است. نمايشي كه انگار در دهه چهل يا پنجاه نوشته شده و قرار است حرف‌هاي زمانه خود را بزند. در خوشبينانه‌ترين حالت چنين تئاتري باعث استهزاي مخاطبانش مي‌شود. ته‌ته‌اش نمي‌بينندش! اما همين آدم‌ها، منظورم كساني است كه باورهاي‌شان به‌روز نشده (مگر باور هم به‌روز مي‌شود؟ مي‌شود! شك نبايد كرد. اگر نمي‌شد انسان امروز هنوز در غار زندگي مي‌كرد.) در عالم نمايش و سينما و ادبيات نباشند، مساله پيچيده‌تر مي‌شود. خصوصا وقتي قدرت دست‌شان باشد يا گرداننده اموري باشند (مديري، وكيلي، وزيري، رييسي و…) آن وقت ديگر كار به استهزا و خنده و ترك سالن نمايش نمي‌كشد. همه‌ چيز به هم مي‌خورد.

بچه ديروز حرف بچه امروز را نمي‌فهمد و بچه امروز حرف بچه ديروز را! جوان امروز چيزي مي‌خواهد كه در ذهن جوان سال‌هاي دور جايي ندارد و جوان سال‌هاي ماضي به جوان امروز پيشنهاداتي مي‌دهد كه نتيجه‌اش خشم جوان امروز است. چاره درد و درك يكديگر هم ساده است!

بايد هنر درك زمانه داشت. بايد مثل كساني نبود كه تصور مي‌كنند تقويم پدري‌شان تا دنيا دنياست، مي‌تواند تاريخ را نشان دهد و تعطيلي و باز بودن دكان را مشخص سازد!

حسن لطفي

image_pdfدانلود PDFimage_printپرینت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.