پیشنهادهای آقاي «پ» و خانم «واو»

آقاي پ از آن آدم‌هاي منفي‌نگري است كه هميشه نيمه خالي ليوان را مي‌بيند. به راحتي مي‌تواند مرگ يك پرستو را به فاجعه‌اي تبديل كند كه خبر از پايان دنيا مي‌دهد. بارها در صحبت‌هايش مرگ سينما و تئاتر، تمام شدن نويسندگان خوب دنيا، ختم شادي، به آخر رسيدن كمك انسان‌ها به هم‌نوع و نزديكي به پايان دنيا را اعلام كرده […]

Read more

شمايل بازيگري خودخواسته

حسن لطفی* : بازيگر سرشناسي يا بهتر بنويسم بازيگر خوب سرشناسي دنياي فاني را ترك كرده است. اندوه فراوان است و همه كساني كه با او – خود او كه نه آدم‌هايي كه نقش‌هاشان را بازي كرده – سوگوار شده‌اند. بر سر و سينه نمي‌زنند، اگر هم مي‌زنند در خلوت است، اما از آنچه در فضاهاي مجازي معلوم است، داغدارند. […]

Read more

تيغ بر گلوي زندگي

بازپرس جلالي (فرامرز صديقي) جمشيد اختري (محمد صالح علا) را كشان كشان تا بالاي سر جنازه سوسن مكاشي (فريماه فرجامي) مي‌برد. جمشيد و بيننده با ديدن چهره زيبا ولي بي‌روح سوسن مكاشي ته دلش خالي مي‌شود و بغض مي‌كند. بغضي شبيه آنچه اين روزها بيرون از سينما گلوي خيلي‌ها را مي‌گيرد و درد مي‌شود و آزار مي‌دهد! پايان زندگي پانته‌آ […]

Read more

نويسندگان خارج از مركز

جلسه داستان است. قرار داريم در كنار شنيدن داستان‌هاي خودمان درباره بهترين كتاب‌هايي حرف بزنيم كه جديد خوانده‌ايم. يكي از اعضا كتاب توي دستش را بالا مي‌برد كه روش نوشته شده لونا. بعد رو به ما مي‌كند و مي‌پرسد منصور يوسفي را مي‌شناسيد؟ هيچ‌كس، نام منصور يوسفي و لونا را نشنيده! نويسنده‌اي كه ظاهرا ساكن دزفول است و وقتي بخش‌هايي […]

Read more

مصايب ليلا و برادرانش

سعيد روستايي سن و سالي ندارد اما مثل فيلمسازان دهه چهل و پنجاه ايران مي‌ماند كه بيان معضلات اجتماعي و نيش و كنايه‌هاي سياسي بخشي از دغدغه‌هاي سينماي‌شان بود. از همه بيشتر هم شبيه مسعود كيميايي است كه بلد بود در آن سال‌ها چطور داستانش را به خوبي تصوير كند، فضا را به خدمت روايت بگيرد و بازي‌هاي خوبي از […]

Read more

خانم مديرعامل در راه سخت

*حسن لطفی/ فیلمساز و منتقد سینما مهدي فخيم‌زاده فيلمي به نام «همسر »دارد كه سال 1372 ساخته شده و روايت دشواري‌هاي زني است كه شجاعت و تدبيرش باعث شده تا جاي مديرعامل معزول شركتي بنشيند. زن توانمند است اما ديگراني (از جمله شوهرش) تمايلي به موفقيت او ندارند. حالا نزديك به سي سال پس از آن فيلم، اين‌بار بيرون از […]

Read more

يادگاري‌هاي سايه

هوشنگ ابتهاج هم رفت. رفت اما از خودش يادگارهاي بسياري به‌ جا گذاشت. شعرهايي كه خواندنش نشان از چشم هميشه بيدار و دل لبريز از عشقش داشت. سروده‌هايي كه حكايت از مهرش به وطني داشت كه بلندي ديوار زندان‌هاي مخوفش را به چشم ديده بود. زندان‌هايي كه ربطي به وطنش نداشت و اگر ديوارهايش بلند بود به خاطر آن بود […]

Read more

می‌توانیم به آینده بهتر امید داشته باشیم

احتمال اینکه شما هم زن و کار قهرمانانه‌اش را دیده باشید، زیاد است. خوشبختانه به مدد امکانات فضای مجازی خبرها و اتفاقات خوب هم مثل بدها زود پخش می‌شود. شاید قشنگی کار هم همین‌جا باشد. خبرها و اتفاقات خوب حال‌مان را خوب می‌کند و باعث می‌شود چشم روی زشتی‌ها نبندیم تا دنیا از این چیزی که هست زشت‌تر شود. البته […]

Read more

به جاي نفرين به شب بايد شمعي روشن كرد

عزيز زن اول پدرم بود. اما با من و خواهران و برادرانم طوري رفتار مي‌كرد كه هنوز هم نمي‌توانم بدي‌هاي مادرناتني سيندرلا و ماه پيشوني را درك كنم. مهرباني اش محدوديت نداشت. به قول رفيقي، از آنها بود كه اگر جلوي در بهشت نگهبان مي‌شد كسي پشت در نمي‌ماند. از آن آدم‌هايي كه داخل بهشت هم باشند دل‌شان به حال […]

Read more

امر مي‌كنم پس هستم

نمي‌دانم وقتي آنتوان دوسنت اگزوپري داستان شازده كوچولو (به قول احمد شاملو شهريار كوچولو) را مي‌نوشت هنگام خلق پادشاه داستانش به چه كسي فكر مي‌كرد، اما شك ندارم وقتي خوانندگان اين اثر ماندگار به اين شخصيت مي‌رسند، آدم‌هاي زيادي توي ذهن‌شان قطار مي‌شوند. اگر يادتان باشد (البته به شرط مطالعه كتاب) پادشاه ساكن اخترك يا بهتر بگويم ستاره اولي است […]

Read more
1 2 3