نويسندگان خارج از مركز

جلسه داستان است. قرار داريم در كنار شنيدن داستان‌هاي خودمان درباره بهترين كتاب‌هايي حرف بزنيم كه جديد خوانده‌ايم.

يكي از اعضا كتاب توي دستش را بالا مي‌برد كه روش نوشته شده لونا. بعد رو به ما مي‌كند و مي‌پرسد منصور يوسفي را مي‌شناسيد؟ هيچ‌كس، نام منصور يوسفي و لونا را نشنيده! نويسنده‌اي كه ظاهرا ساكن دزفول است و وقتي بخش‌هايي از داستانش را مي‌شنويم، حاضران تحسينش مي‌كنند. بعد دنبال دليل گمنامي‌اش مي‌گرديم. حرف از مركزنشين نبودنش شروع مي‌شود و به فضاهاي تبليغي مي‌رسد كه مدت زيادي است باعث شده نويسندگان شهرستاني – خصوصا آنها كه اهل تبليغ خودشان نيستند و در خلوت مي‌نويسند – ديده نشوند و آثارشان مطرح نشود. البته وجود نمايشگاه‌هاي كتابي كه ناشريني از مناطق مختلف كشور در آن حضور دارند بعضي وقت‌ها در اين زمينه كمك كرده. اما اين اتفاق هم زماني افتاده كه غرفه‌دار شهرستاني آدم سر و زبانداري باشد و به آن نويسنده هم ارادت داشته باشد. در غير اين صورت حتي نمايشگاه‌ها هم توان معرفي چنين نويسندگان توانمند با بهتر بگويم درجه يكي را ندارند. البته ناگفته نگذارم قصدم از گفتن اين درددل، معجزه تغيير آني شرايط نيست و نمي‌خواهم از دشوارهاي نوشتن – خصوصا در اينجا كه در گذشته و حال زياد هم بوده – به يك‌باره بكاهم. چرا كه خوب مي‌دانم صادق هدايت و نويسندگان همدوره‌اش و بعدها آدم‌هاي زيادي كه نوشته‌هاي خوب اما متفاوتي مي‌نوشتند چه مرارت‌ها كشيدند.

بيشتر در فكر اينم كه وقتي به كتابفروشي يا نمايشگاه كتاب وارد مي‌شويم فقط به دنبال نام‌هاي آشنا و چهره‌هاي شناخته‌شده نباشيم. گاهي كتاب‌هاي نويسندگان گمنام را‌ برداريم، ورق بزنيم، چند خطي از آن را بخوانيم و اگر خوب بود در سبد خريد كنار آثار نويسندگاني كه شناخته شده‌اند، بگذاريم. گمانم با اين كار بيشتر از آنكه به نويسنده‌اش لطف كرده باشيم براي خودمان فرصتي فراهم كرده‌ايم تا صداي ديدي را بشنويم. يادمان باشد دنيا را صداهاي تازه پبش مي‌برد و افكار قالبي و شكل گرفته بعضي وقت‌ها موتور رو به رشد جامعه را خاموش مي‌كند. 

  • حسن لطفی ، نویسنده و فعال اجتماعی
image_pdfدانلود PDFimage_printپرینت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.